English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (872 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
You went in a black veil, but must come out in a w. <proverb> U با چادر سیاه رفتى باید با کفن سفید بیرون بیائى .
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
achromatic U سیاه و سفید
black and white U سیاه و سفید
BPP U یک بیت برای سیاه یا سفید
to not lift a finger <idiom> U دست به سیاه و سفید نزدن [اصطلاح]
dorper U گوسفند افریقایی سفید صورت سیاه
monochrome U در یک رنگ با سایههای خاکستری و سیاه و سفید
woodruff U حشره مصنوعی دارای بالهای سیاه و سفید
painted lady U پروانه قرمز که خالهای سیاه و سفید دارد
checkered flag U پرچم شطرنجی سفید و سیاه پایان مسابقه اتومبیلرانی
paper white monitor U صفحه نمایش که متن سیاه را روی صفحه سفید نمایش میدهد و نه مثل متنهای معمولی درخشان روی صفحه سیاه
reverse U حالت صفحه نمایش که سیاه و سفید آن رزرو شده اند.
reversed U حالت صفحه نمایش که سیاه و سفید آن رزرو شده اند.
reverses U حالت صفحه نمایش که سیاه و سفید آن رزرو شده اند.
reversing U حالت صفحه نمایش که سیاه و سفید آن رزرو شده اند.
achromatic colour U رنگ بین سیاه و سفید که توسط آداپتور گرافیکی نمایش داده میشود
division boards U قسمت مسیر گوی بولینگ که تختههای سفید و سیاه بهم وصل می شوند
Those who lose must step out. U هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
resolving power U اندازه گیری توانایی سیستم نوری برای تشخیص خط وط سیاه روی صفحه سفید.
monochrome U صفحه نمایش کامپیوتر که متن و گرافیک را سیاه و سفید و سایه دار و نه رنگی نشان میدهد
contrast U دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrasts U دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrasting U دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
contrasted U دکمه کنترلی روی صفحه نمایش که اختلاف بین e-ton سیاه و سفید یا رنگها را تغییر میدهد
positive U که متن و گرافیک به رنگ سیاه ری زمینه سفید نشان داده میشود تا از صفحه چاپ شده تقلید کند
to turn out U بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
a chromatic U [معماری بدون رنگ یعنی تنها با رنگ سیاه و سفید با آلروماتیک]
apartheid U نفاق و جدایی بین سیاه پوستان و سفید پوستان افریقای جنوبی
contrast U تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
contrasts U تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
contrasting U تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
contrasted U تفاوت بین سیاه و سفید یا بین رنگها
watermark U علامت چاپ سفید در متن کاغذ سفید چاپ سفید یا سایه دار کردن
watermarks U علامت چاپ سفید در متن کاغذ سفید چاپ سفید یا سایه دار کردن
blacks U 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
black U 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blackest U 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacker U 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacked U 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
basalt U نوع سنگ چخماق یا اتش نشانی سیاه مرمر سیاه
silhouettes U نقاشی سیاه یکدست بصورت نیمرخ سیاه نشاندادن
silhouette U نقاشی سیاه یکدست بصورت نیمرخ سیاه نشاندادن
melanin U رنگ سیاه ولکههای سیاه روی پوست
crape U نوار ابریشمی سیاه سیاه پوشانیدن
leukon U عناصر سفید خون وسلولهای سازنده انها دودمان سفید خون
to strain at a gnat U ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
sables U رنگ سیاه لباس سیاه
black hole U حفره سیاه چاله سیاه
black holes U حفره سیاه چاله سیاه
bold face U طرح سیاه حرف سیاه
ethiops U سیاب سیاه جیوه سیاه
sable U رنگ سیاه لباس سیاه
smutted whcat U گندم سیاه یا زنگ سیاه
white with blue stripes U سفید با خطهای ابی سفید باراه راه ابی
platina U پلاتین یا طلای سفید طبیعی برنگ طلای سفید
witjout U بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
canvas U چادر
canvases U چادر
awning U چادر
camps U چادر
awnings U چادر
untented U بی چادر
tentage U چادر
tentless U بی چادر
camped U چادر
tents U چادر
tent U چادر
camp U چادر
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
marquees U چادر بزرگ
bedspread U چادر شب رختخواب
tent pole U دیرک چادر
To pitch a tent. U چادر زدن
double tent U چادر دو نفره
marquee U چادر بزرگ
tentage U وسایل چادر
camp U چادر زدن
pavilion U چادر صحرایی
pavilions U چادر صحرایی
for a tent U برای هر چادر
bedspreads U چادر شب رختخواب
camped U چادر زدن
veils U چادر پوشاندن
veil U چادر پوشاندن
encamp U چادر زدن
bell tent U چادر قلندری
tent pole U تیر چادر
nomadic U چادر نشین
encamping U چادر زدن
tent U چادر عشایر
strikes U چادر را از جا کندن
encamped U چادر زدن
pup tent U چادر پناهگاه
strike U چادر را از جا کندن
camps U چادر زدن
encamps U چادر زدن
sail hook U قلاب چادر
leukocyte U گویچه سفید خون گلبول سفید خون
extravasate U ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
ejected U بیرون راندن بیرون انداختن
ejecting U بیرون راندن بیرون انداختن
ejects U بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound U عازم بیرون روانه بیرون
extrusion U بیرون اندازی بیرون امدگی
eject U بیرون راندن بیرون انداختن
No camping U چادر زدن ممنوع
roof tree U کش دیرک افقی چادر
ridge pole U کش دیرک افقی چادر
nomad U چادر نشین ایلیاتی
Camping U اردو یا چادر زدن
nomads U چادر نشین ایلیاتی
furl awning U جمع کردن چادر
side screen U چادر افتاب گیر
slopping awning U شیب دادن چادر
spred awning U چادر پهن کردن
stanchion U سایبان یا چادر جلومغازه
frapping awning U باد نگیر کردن چادر
Can we camp here? U آیا اینجا میتوانیم چادر بزنیم؟
black body radiation U تابش جسم سیاه پرتو جسم سیاه
camper U شرکت کننده در اردو کسی که در چادر زندگی میکند
Is there a camp site near here? U آیا نزدیک اینجا چادر زدن وجود دارد؟
campers U شرکت کننده در اردو کسی که در چادر زندگی میکند
uncovers U برداشتن روپوش یا چادر وسایل فرمان از حفاظ یا سنگرخارج شوید
uncovering U برداشتن روپوش یا چادر وسایل فرمان از حفاظ یا سنگرخارج شوید
fly U فرستادن توپ والیبال به ارتفاع زیاد پارچه سقف چادر
uncover U برداشتن روپوش یا چادر وسایل فرمان از حفاظ یا سنگرخارج شوید
xanthochroid U شخص بور و سفید پوست شخص مو زرد و سفید پوست
off one's hands U بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
Ensi U [نوعی قالیچه پرده آویز بین ترکمن ها بر سر درب ورودی به چادر استفاده می شود و حالتی از پنجره را نشان می دهد.]
camps U پادگان اردو زدن چادر زدن
camped U پادگان اردو زدن چادر زدن
camp U پادگان اردو زدن چادر زدن
white U سفید
blank check U چک سفید
whitest U سفید
snow-white U سفید
minever U خز سفید
whiter U سفید
shiro U سفید
blank cheque U چک سفید
whiting U گچ سفید
snowy U سفید
blank cheques U چک سفید
chalk U گل سفید
white tailed U دم سفید
silvery U سفید
hoary headed U مو سفید
miniver U خز سفید
sow white U سفید
blankest U سفید
chalks U گل سفید
chalked U گل سفید
alabastrine U سفید
blank U سفید
hoary U سفید
chalking U گل سفید
white wool U پشم سفید
blank cheques U سفید مهر
ratch U علامت سفید
White House U کاخ سفید
white flame U شعله سفید
kindling U چوب سفید
whitish U نزدیک به سفید
whitish U تا اندازهای سفید
rose of may U نرگس سفید
greybeard U ریش سفید
white flag U پرچم سفید
riesling U شراب سفید
blank cheque U سفید مهر
white heat U دمای سفید
white lead U سفید اب شیخ
white noise U نویز سفید
white oak U بلوط سفید
white pepper U فلفل سفید
habenaria U زر اوند سفید
white phosphorous U فسفر سفید
white propaganda U تبلیغات سفید
blank U ورقه سفید
hoariness U سفید مویی
white noise U نوفه سفید
white matter U ماده سفید
hellebore U خریق سفید
White Paper U کتاب سفید
alabaster U مرمر سفید
blank U سفید سفیدی
white level U تراز سفید
ragstone U سنگ سفید
White Papers U کتاب سفید
hag U مه سفید حصار
flagtruce U پرچم سفید
unleached U سفید نشده
veratrum U خربق سفید
white f. U پرچم سفید
wall eye U چشم سفید
leucophlegmasia U التهاب سفید
lungs U جگر سفید
lung U جگر سفید
galvanized iron U اهن سفید
snow white U سفید یکدست
hags U مه سفید حصار
tabula rasa U لوح سفید
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com